سنت، به معناي قول، فعل و تقرير معصوم تكيهگاهي است كه همواره در فهم دين به آن استناد شده است و در رديف قرآن از آن ياد كردهاند. اين حقيقت، مورد اتفاق شيعه و سني بوده و اختلافي كه در حدود سنت وجود دارد كه اهل سنت تنها قول، فعل و تقرير پيامبر (ص) را سنت ميدانند، ولي شيعه به مطلق قول، فعل و تقرير معصوم تعريف ميكند، اين موضوع ديگري است كه در اتفاق يادشده خللي ايجاد نميكند. آنچه در اين ميان شايسته تحقيق و درنگ است نوع رابطه و پيوند اين دو منبع معرفتشناسي است. آيا در طول يكديگرند يا در عرض هم؟ اگر در طول يكديگرند آيا در طول يكديگر بودن به مقتضي ذات آن دو بوده يا فقط امري قرار دادي است؟ پيامدهاي اين ارتباط چيست؟ ميزان بهرهمندي از اين دو منبع در تاريخ تفكر اسلامي چگونه بوده است و ... در اين نوشتار، سعي ميكنيم مقدمهاي بر اين تحقيق داشته باشيم، تا گشايش بابي باشد براي پژوهش بيشتر. در بررسي رابطه روياروي قرآن و سنت دو راه وجود دارد: نخست مطالعه خود قرآن و سنت، به عنوان دو منبعي كه به يكديگر نظر دارند و از همديگر سخن گفتهاند. و ديگر تحقيق در رشتههاي گوناگون علوم اسلامي چون فقه، تفسير، كلام و ... كه بر فرايافتهاي قرآن و سنّت تكيه دارند و مظاهر ارتباط آن دو به شمار ميآيند. راه دوّم بحثي گسترده را ميطلبد، از اين روي، ما از راه نخست بهره ميگيريم كه ميتوان در حدّ يك مقاله به آن پرداخت.
آيات و رواياتي كه به نقش قرآن در سنت به گونة روشن يا ضمني پرداختهاند، بسيارند، در اين جا به صورت نمونه از آن ياد ميكنيم.
* «وَمَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا ...» حشر / 7 آنچه را رسول خدا براي شما آورده دريافت كنيد و مورد عمل قرار دهيد و از آنچه بازداشته خودداري ورزيد. * «وَأَنْزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ» نحل / 44 و ما اين ذكر [قرآن] را بر تو نازل كرديم تا آنچه به سوي مردم نازل شده است، براي آنان روشن سازي. * «مَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللَّهَ» نساء / 80 كسي كه از پيامبر پيروي كند، خدا را پيروي كرده است. * «وَمَا كَانَ لِمُؤْمِنٍ وَلا مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَى اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْرًا أَنْ يَكُونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ» احزاب / 36 هيچ مرد و زن باايماني حقّ ندارد هنگامي كه خدا و پيامبرش امري را لازم بدانند اختياري [جز آن] داشته باشد. * «وَأَنْزَلَ مَعَهُمُ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ لِيَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ فِيمَا اخْتَلَفُوا فِيهِ وَمَا اخْتَلَفَ فِيهِ» بقره / 213 و كتاب آسماني را كه به سوي حقّ فراميخواند با آنها نازل كرد تا در ميان مردم در آنچه اختلاف داشتند داوري كند. * «إِنَّا أَنْزَلْنَا إِلَيْكَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ لِتَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ بِمَا أَرَاكَ اللَّهُ» نساء / 105 ما اين كتاب را به حقّ بر تو نازل كرديم تا به آنچه خداوند به تو آموخته در ميان مردم قضاوت كني.
1. رسول خدا فرمود: «براي هر حقي نمودار درستي است و بر فراز هر صوابي پرتو درخشاني. آنچه با كتا بخدا موافق است عمل كنيد و آنچه مخالف كتاب خداست وانهيد.» 1 2. پيغمبر (ص) در منا خطبه خواند و فرمود: «اي مردم هرچه از قول من به شما رسيد و موافق قرآن بود، من گفتهام و آنچه به شما برسد و مخالف قرآن باشد، من نگفتهام.» 2 3. امام صادق (ع) فرمود: «هر حديثي كه موافق قرآن نيست، باطل و جعلي است.» 3 از اين نصوص و مانند آنها كه درصدد بيان جايگاه سنت در ساختار دين هستند، به روشني ميتوان دريافت كه سنت در دو جهت نيازمند قرآن است و به تعبير ديگر، قرآن از دو جهت بر سنت تأثير دارد: يكي تحكيم پايه سنت و ايجاد اعتبار براي آن به عنوان يك مرجع ديني و ديگر تعيين و ارزيابي درستي و نادرستي يا بازشناسي سنت واقعي از ساختگي. و اين دو جهت، مهمترين عناصر در اعتبار سنت به شمار ميآيند؛ زيرا هرگونه بهرهوري فرهنگي از سنت بسته به اين است كه نخست، سنت بودنش به اثبات رسيده باشد و دو آن كه به عنوان يك منبع و مأخذ از اعتبار لازم برخوردار باشد. نبود هر يك از اين دو عنصر نقش و جايگاه سنت را به عنوان يك منبع معتبر ديني از بين ميبرد. قرآن با فراهم ساختن اين عناصر، در حقيقت، سنت را از بياثربودن رهانيده و به آن اعتبار بخشيده است. اكنون بايد به بررسي اين نكته پرداخت كه آيا قرآن اصل و سنّت فرع است و سنت در ساختار ارزشي خود بر پايه قرآن استوار است يا آن كه با وجود اين ارتباط، سنت داراي هويت مستقلي است؟ از آنچه ياد شد، اين نتيجه به دست ميآيد كه رابطه سنت با قرآن، رابطه طولي است و اين در طول بودن، امري ضروري و منطقي است و نه امري قراردادي كه از باب تشريف و احترام، سنت را در طول قرآن و در مرحله پس از آن قرار دهيم. در اين مجال، ضروري مينمايد كه درباره نقش دوّم قرآن نسبت به سنت؛ يعني بازشناسي درستي و نادرستي واقعي از غيرواقعي، درنگ كنيم و اندكي به آن بپردازيم. چنانكه پيداست اين نيازمندي از آن جا ناشي ميشود كه سنت در قالب خبر و روايت ظهور ميكند و گرنه خود قول و فعل و تقرير معصوم از آن جا كه متكي به عصمت هستند، همواره با قرآن سازگار بوده و نياز به ارزيابي و گزين حقّ و باطل ندارند. وقتي از گزين درستي و نادرستي سنت توسط قرآن صحبت ميكنيم، بدان معناست كه به قرآن نقش معيار و محك ميدهيم؛ يعني قرآن را معيار ميدانيم كه ميبايد سنت بر آن عرضه شود و با آن محك زده شود.
در اين موضوع احتمالهاي بسياري مطرح است: 1. مقصود از هماهنگي سنت با قرآن، سازگاري صددرصد آن با قرآن باشد؛ يعني سنت آن گاه از اعتبار برخوردار است كه در تمام جزئيات با قرآن موافق باشد. اين احتمال نميتواند تفسيري درست از معيار بودن قرآن باشد؛ زيرا لازمه آن انحصار حجت بودن در آن بخش از روايات است كه تأكيدكننده و تكراركننده فرايافتهاي آيات است؛ زيرا اينهايند كه هماهنگي صددرصد با آيات دارند؛ امّا قسمت اعظم روايات كه اين گونه نيستند از اعتبار ساقط ميشوند! بلكه ميتوان گفت براساس اين احتمال، سنت يكسره بياعتبار ميشود؛ زيرا آن جا كه هماهنگي صددرصد نيست، حجت نيست و آن جا كه هماهنگي صددرصد است نياز به آن نخواهد بود؛ چه اين كه قرآن به عنوان اصل و محور، مفاهيم موردنظر را به صورت كاملتر و بااطمينانتر ميرساند. 2. هماهنگي سنت با قرآن، به معناي مخالفت نداشتن با آن باشد؛ يعني همين كه مفاد روايتي، ناسازگار با محتواي آيات نبود هماهنگي حاصل است؛ چه آن كه مفاد يادشده هماهنگ با قرآن باشد، يا در اصل در قرآن نباشد. به تعبير ديگر: سالبه به انتفاء موضوع باشد. اين احتمال، همان گونه كه پيداست در نقطه مقابل احتمال نخست قرار دارد و از نظر فراگيري، دامنه گستردهتري دارد، ولي با اين حال نميتوان آن را يك تصور صحيح از معيار بودن قرآن تلقي كرد؛ زيرا اگر دستهاي تحريفگر درصدد ايجاد انحراف و جعل حديث باشند، لازم نيست هميشه احاديثي مخالف صريح قرآن جعل كنند، بلكه كافي است چيزي بگويند كه در قرآن نيست. آيا در اين صورت ميتوان پذيرفت كه تنها مخالفت نداشتن يك حديث با قرآن، براي پذيرش آن كافي است؟ 3. مقصود از هماهنگي با قرآن، سازگاري با اصول كلي و به تعبير ديگر، عمومات و اطلاقات آيات است. بنابراين در تمام مواردي كه سنت در دايره يكي از مفاهيم كلي و يا حكم عام قرآني قرار دارد، به عنوان هماهنگ با قرآن شناخته ميشود، اگرچه با تمام ويژگيها در قرآن نباشد، مانند مسايل جزئي اخلاقي يا فقهي مطرح شده در روايات. اين ديدگاه طرفداراني در بين شيعه و سني دارد، به عنوان نمونه ابواسحاق شاطبي در كتاب الموافقات مينويسد: «سنت از نظر معني به كتاب برميگردد، پس امري را در سنت نمييابي، مگر آن كه قرآن بر معناي آن به صورت اجمال يا تفصيل دلالت كرده است و همچنين تمام دليلهايي كه قرآن را تمامي دين و چشمهسار آن ميداند، بر حقيقت يادشده گواهي ميدهند.» 4 نويسنده ديگري در اين زمينه نوشته است: «كتاب، به لحاظ تشريع قواعد كلي، ملاك و محور اصلي سنت را ميگزيند و به همين دليل، معيار درستي و نادرستي احاديث منقول قرار ميگيرد.» 5 در تأيين اين نظريه ميتوان به آيه شريفه: «وَنَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ تِبْيَانًا لِكُلِّ شَيْءٍ» نحل / 89 و همچنين به اين روايت از امم (ع) استشهاد كرد كه فرمود: «چيزي نيست كه دو نفر در آن اختلاف كنند، مگر اين كه براي آن اصلي در كتاب خدا موجود است، ولي عقل هر كس به آن نميرسد.» 6 براساس اين آيه و روايت، قرآن در تمام زمينهها و براي هر موضوعي سخن دارد و همه آنچه را كه روايات به آن پرداختهاند، به گونهاي در قرآن موجود است. بنابراين سازگاري با اصول كلي و تمام قرآن (اگر سخن قرآن راجع به موضوعها به اين شكل باشد) معيار و ميزان درستي حديث قرار ميگيرد و ميتوان با آن به تشخيص سنت واقعي از غيرواقعي پرداخت. 4. ديدگاه ديگري كه در اين زمينه درخور طرح است و تا اندازهاي با ديدگاه پيشين همساني دارد ولي در نقاطي با آن تفاوت دارد، اين است كه تفاوت و سازگاري كه ملاك درستي و نادرستي سنت قرار گرفته، از گونة دلالتهاي لفظي نيست تا بحث كنيم كه به گونه روشن بايد باشد يا به صورت اجمال و عموم، بلكه مقصود از عنوان فوق، هماهنگي با روح آيات وحي و تشريعهاي قرآني است. يعني سنت، وقتي هماهنگ با قرآن شناخته ميشود كه با روح حاكم بر آيات وحي هماهنگ و يك سو باشد اگرچه عنوان مشخصي براي آن به صورت خاص يا عام در قرآن نداشته باشيم. اين ديدگاه توسط آيت الله شهيد محمدباقر صدر مطرح گرديده و به عنوان احتمال بهتر در مورد روايات عرضه بر كتاب، تأييد شده است. ايشان در اين زمينه مينويسد: «لايبعد ان يكون المراد من طرح ماخالف الكتاب الكريم أو ماليس عليه شاهد منه، طرح ما يخالف الرّوح العامه للقرآن الكريم و مالاتكون نظائره و اشباهه موجوده فيه.» 7 دورنيست كه مقصود از دورافكندن خبر ناسازگار با كتاب، يا خبري كه شاهد و گواهي از قرآن براي او نيست، دورافكندن روايتي باشد كه با روح عام قرآن كريم ناسازگار باشد و نمونههاي شبيه ان در قرآن نباشد. ايشان در اين زمينه مثال ميزند: «اگر روايتي در نكوهش قومي رسيده و صفات منفي و پست به آنان نسبت داده بود، ميگوييم اين روايت ناسازگار با قرآن است؛ زيرا روح حاكم بر قرآن در مورد بشر، وحدت و تساوي انسانها از همة جنسها و نژادها و مسؤوليتهاي انساني است، ولي اگر روايتي در مورد واجب بودن دعا هنگام ديدن هلال آمده بود ميگوييم اين روايت هماهنگ با قرآن است؛ زيرا برتوجه و تقرب به سوي خدا تشويق ميكند و اين مضمون در سراسر آيات وحي موجود است.» اين نظريه مانند ديدگاه پيشين و شايد بهتر از آن، معيار بودن قرآن را تفسير ميكند؛ زيرا همه تمام روايات را در هر زمينه كه باشد دربرميگيرد و هم جامعيت قرآن را ميپذيرد. اين واقعيت را نميتوان انكار كرد كه جامع بودن قرآن در آيات و روايات بارها مورد تأكيد قرار گرفته، چنانكه از اين پس به آن اشاره ميكنيم و هر ديدگاهي كه معياربودن قرآن را تفسير ميكند بايد در چارچوب آن واقعيت مطرح گردد.
همان گونه كه در بخش نخست اشاره كرديم، گونة ارتباط قرآن و سنت با يكديگر در پرتو نقش و كاركرد هر يك نسبت به ديگري شكل ميگيرد. تأثيري كه هر يك در جهتي از جهات ديگري دارد، نشان ميدهد كه چه نوع رابطه بين آن دو برقرار است، برهمين اساس رابطه قرآن با سنّت را رابطه اصل با فرع دانستيم؛ زيرا پايههاي سنت در عرصه حجت بودن و اعتبار و مدرك بودن بر شالوده آيات استوارند. در اين بخش به نقش و كاركرد سنت راجع به قرآن ميپردازيم تا از آن طريق به ماهيت پيوند سنت با قرآن دست يابيم. اگر تقسيمبندي معروف در رابطه با نسبت رويات احكام با آيات فقهي را مبني بر آن كه روايات يا تأكيدكننده، يا تأسيسكننده، و يا تفسيركنندهاند، در محدوده كل روايات و آيات بپذيريم (و آن را مخصوص آيات فقهي ندانيم) در اين صورت نقش روايات به عنوان مظهر ديدگاه سنت راجع به قرآن در دو بعد خلاصه ميشود يكي تفسير و توضيح آيات وحي و ديگر تكميل و تتميم آنها (چون روايات تأكيدي اثر ويژه پديد نميآورد). از يك سو سنت به شرح مجملها و كليات قرآن ميپردازد و از سوي ديگر آنچه را در قرآن از آن يادنشده است به آن ميافزايد. شايد پيش از آن كه نقش دو بعدي يادشده اثبات شود، گزيدن گونة رابطه سنت با قرآن زود باشد؛ از اين روي، اين نتيجهگيري را به آخر بحث واميگذاريم و نخست ميپردازيم به بررسي ابعاد كاركردي سنت راجع به قرآن.
قطعيترين كاركرد سنت نسبت به قرآن، كه هيچ كس نميتواند در آن ترديد كند، نقش توضيحي و تفسيري سنت نسبت به قآن است. اين حقيقت را ميتوان از خود قرآن استفاده كرد آن جا كه ميفرمايد: «وَأَنْزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ» نحل / 44 زيرا براساس آيه كريمه نقش پيامبر شرح ما انزل الله براي مردم است و واقعيت امر نيز بر آن صحه ميگذارد. اگر به مجامع روايي خودمان مراجعه كنيم ميبينيم قسمت اعظم روايات، شرح آيات وحي هستند: برخي به تفسير معارف و مفاهيم اعتقادي و نظري و عملي پرداختهاند و مفاهيمي چون عرش، كرسي، صفات الهي، امانت الهي به انسان، عدل، ظلم، خيانت، تبذير و اسراف، تزكيه، تقوي، تكبّر، رفث، فسوق و ... را شرح دادهاند و برخي ديگر به تبيين حدود و گستره مفاهيم و معاني قرآني پرداختهاند، مانند رواياتي كه دايره مفهومي را توسعه داده يا از راه تخصيص و تقييد، آن را تنگ كردهاند.
منشأ اين نيازمندي به سنّت، گونة بيان و شيوه القاي مطالب از سوي قرآن است. قرآن كريم، بنابر مصالح چندي كه شايد يكي از آنها تضمين جاودانگي و تداوم حيات معارف و قانونگذاريهاي قرآني باشد، به گونهاي كلي و بدون طرح جزئيات به بيان مسائل پرداخته است، تا چون آفتاب بر همه لحظات تاريخ بتابد. اين سبك، ناگزير همراه با نوعي اطلاق و كليت و شمول است كه ميبايست به وسيله سنت، قيدها و خصوصيات ثابت و متغير آن بيان شود. پس نيازمندي قرآن به سنت در تبيين، واقعيتي است كه از خود قرآن برخاسته است و به همين لحاظ ميتوان گفت همان گونه كه سنت در اصل اعتبار و حجت بودن خود به قرآن متكي است قرآن نيز در تفهيم و القاي معارف خود به سنت تكيه دارد و به آن محتاج است. جمله پيامبر (ص) كه فرمود: «انّي تارك فيكم الثّقلين لن يفترقا حتّي يردا عليّ الحوض»، نيز همين واقعيت نيازمندي دوسويه كتاب و سنّت را كه اهل بيت بيانگر آن هستند، تأييد ميكند. از واقعيت بالا نتيجه گرفته ميشود كه رابطه سنت با قرآن، به خاطر نقش تفسيركنندگي و تبيينگري سنت، مانند رابطه قرآن با سنت است؛ يعني همان گونه كه سنت از نظر پايه و اساس بر شالوده قرآني استوار و از آن مايه ميگيرد، در برابر، قرآن در بيان مفاهيم و معارف، براساس سنّت و نقش تبييني آن متكي است و در اين جهت در طول آن قرار ميگيرد. (البته روشن است كه منظور از سنّت، سنّت واقعي و قطعي است نه هر روايت منسوب به امامان معصوم، چنانكه برخي از اخباريان ميپنداشتند.) با اين همه، حقيقت ديگري در اين جا هست كه نميتوان از آن چشم پوشيد و آن اين است كه اگر قرآن در ايفاي نقش خود، يعني هدايت بشر به سوي كمال و بندگي، مانند سنت و تفسير و تبيين آن است، بدان معني نيست كه سنت از نظر محتوا و مضامين چيزي جدا از قرآن و در عرض آن قرار گيرد. در اين جا به چند نمونه از تفسيرهاي برگرفته از سنت اشاره ميكنيم تا نكته يادشده آشكارتر گردد. اين نمونهها از قسم دوم يعني روايات بيانگر حدود و گسترة مفاهيم قرآني، انتخاب شده كه بيشتر در معرض توهّم آن اس كه جداي از قرآن بوده و از منبع ديگري گرفته شده است. 1. در زمينه پاداش و كيفر عمل، آيه: «فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيْرًا يَرَهُ» (زلزال / 7) بر اين نكته تأكيد دارد كه هرگونه عمل نيك، از هركس باشد، پاداش داده ميشود و نتيجه آن براي شخص درخور ديدن است. اين مفهوم يك مفهوم گسترده است و هيچ گونه قيد و تحديد در آن وجود ندارد. امّا در روايتي از علي (ع) مطلبي مطرح گرديده كه دايرة مفهوم يادشده را تنگ ميكند و آن اين كه اسلام، شرط پذيرش عمل است: «ايّها الناس! دينكم دينكم. فانّ السّيئه فيه خير من الحسنه في غيره. انّ السّيئه فيه تغفر و ان الحسنه في غيره لاتقبل.» 8 اي مردم! دين خود را اهميت دهيد. به درستي كه بدي در آن بهتر از نيكي در غير آن است. بدي با دين بخشيده ميشود و نيكي بدون آن، پذيرفته نيست. همانگونه كه پيداست امام در اين روايت از اهميت دين و اين كه شرط پذيرش و پاداش هرگونه عملي، دين است سخن ميگويد و اين مطلب گونهاي پيراموندار كردن مفهوم آيه كريمه شمرده ميشود. اگر به همين اندازه از تحقيق بسنده كنيم چنين به نظر ميرسد كه در اين مورد، سنت، گستره مفهومي از مفاهيم قرآن را اندازهدار كرده و با اين كار، ديره واقعي مفهوم يادشده را گزين كرده است، كار مهمي كه نقش تفسيري و تبيين سنت را آشكار ميكند؛ امّا اگر كمي فراتر برويم و به ريشههاي اين اندازهداري روايي بپردازيم خواهيم ديد كه محدوديت بالا خود برگرفته از قرآن و برپايه مفهوم قرآني استوار است. نقش سنّت در اين جا آن بوده است كه به خاطر احاطه كامل امام (ع) بر مفاهيم قرآني، پيوندهاي پنهان و گاه آشكار معارف قرآني را نشان داده و برملا ساخته است. آيهاي كه منشأ پيدايش اندازهدار بودن بالا گرديده اين آيه است: «وَمَا مَنَعَهُمْ أَنْ تُقْبَلَ مِنْهُمْ نَفَقَاتُهُمْ إِلا أَنَّهُمْ كَفَرُوا بِاللَّهِ وَبِرَسُولِهِ» (توبه/٥٤) انفاقهاي آنان را از پذيرش بازنداشت، جز اين كه به خدا و پيامبرش كافر شدند. براساس اين آيه، كفر به خدا و پيامبر به هر شكلش، بازدارنده از پذيرش انفاقها به عنوان نمونه از كارهاي نيك است. اگر همين آيه را در ادامه آيه «فمن يعمل مثقال ذرّه خيراً يره» قرار دهيم، به گونة دقيق محدوديتي را ميرساند كه امام از آن سخن ميگفت. بنابراين، سنت در عين اين كه نقش تفسيري و تبييني خود را دارد و به شرح مفاهيم و معارف قرآن ميپردازد با اين همه در اين كار وامدار قرآن است. 2. نمونه ديگر در اين زمينه گسترة مفهوم پيروي از پيامبر (ص) است. در آيه كريمه آمده است: «قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ وَيَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ» آل عمران / 31 بگو اگر خداوند را دوست داريد، از من پيروي كنيد تا خدا نيز شما را دوست بدارد و گناهانتان را ببخشد. امام پيروي از پيامبراكرم (ص) را كه در آيه كريمه مطرح شده است، گسترش ميدهد و پيروي از ائمه را نيز در مفهوم آن قرار ميدهد. امام صادق (ع) فرمود: «من سرّه أن يعلم أنّ الله يحبّه فليعمل بطاعه الله و ليتبعنا ألم يسمع قول الله عزّوجلّ لنبيّه: «قل ان كنتم تحبون الله ...» 9 اگر كسي دوست دارد بداند كه خدا او را دوست ميدارد، پس به پيروي خدا بپردازد و از ما پيروي كند. آيا نشنيده است سخن خداي عزّوجلّ را كه فرمود: بگو اگر خداوند را دوست داريد ... اين گستره، گستره واقعي مفهوم پيروي از پيامبر را نشان ميدهد و نقش مهم سنت در كشف مقاصد قرآن را آشكار ميكند؛ امّا اين واقعيت مشهود است كه گستره يادشده، يك سخن بيپايه و يا يك مطلب تعبّدي نيست، بلكه خود نتيجه تفسير و درك صحيح از آيات قرآني است كه امام از آن برخوردار است. امام (ع) باتوجه به آيه ولايت: «إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ» مائده / 55 كه دايره ولايت رسول اكرم (ص) را گسترش ميدهد و ولايت ائمه و پيامبر (ص) را در رديف ولايت خدا قرار ميدهد، نتيجه ميگيرد كه پس از پيروي از پيامبر (ص)، كه نتيجه ولايت اوست، به پيروي گسترش ولايتش، گسترده ميشود و پيروي ائمه را دربرميگيرد. ميبينيم كه تسلّط فراگير و عميق امام بر مفاهيم قرآني چگونه سنت را زبان گوياي قرآن قرار ميدهد، در عين آن كه زمينههاي قرآني آن را نيز روشن ميكند. 3. نمونه ديگر، قيدهايي است كه امام (ع) در مورد حلال بودن صيد حيوان شكاري ياد كرده است. در قرآن كريم آمده كه صيد جانوران شكاري در صورتي كه تربيت شده باشند، حلال است. (مائده / 4) امام در روايات چندي اين حكم را مقيّد ميكنند به اموري از جمله اين كه حيوان بايد سگ باشد. پس شكار شير و پلنگ و ... حلال نيست و اين كه سگ غيرتربيت شده با آن همراه نباشد و ... علامه طباطبايي در اين زمينه مينويسد: «اين ويژگيها از خود آية كريمه و عناويني كه در آن آمده است، چون مكلّبين، امسكن عليكم و ...، به دست ميآيد.» 10 نمونههايي از اين دست كه سنت در راستاي تفسير و تبيين مفاهيم قرآن به بيان حدود و مرزهاي حقيقي مفاهيم و كشف مقاصد واقعي از آنها ميپردازد، بسيارند. غرض از ذكر اين چند نمونه آن بود كه شكل عيني تفسير مستند به قرآن آشكار ميگردد. اگر بپذيريم كه سنت تفسيري در محتوا و مضامين خود وامدار قرآن و برگرفته از آن است، شكل بازشده و بسط يافته قرآن است، در اين صورت محوربودن سنت به معناي استقلال و در عرض قرآن بودن نخواهد بود، بلكه همان گونه كه رابطه سنت با قرآن از نظر مبنا و پايه رابطه طولي بوده و اعتبار آن بر شالوده قرآني استوار است، از نظر محتوا نيز طولي خواهد بود در نتيجه سنت هم از جهت اساس و هم به لحاظ كاركرد، فرع قرآن و در مرتبة پس از آن قرار ميگيرد و نيازمندي قرآن به سنت در حقيقت نيازمندي يك مرتبه از واقعيت به مرتبه ديگري از همان واقعيت خواهد بود.
زاويه ديگر از زاويههاي نقش و كاركرد سنت راجع به قرآن، پس از تكميل و تتميم است. بسياري از انديشهوران مسلمان بر اين باورند كه سنت دربردارندة معارف و حقايقي است كه در قرآن، در اصل يا دست كم آشكارا مطرح نگرديده است. پس سنت با بيان اين احكام و معارف، در حقيقت تكميلكننده و تتمه قرآن كريم است. نمونههايي كه در اين زمينه ارائه شده است، بيشتر در موارد احكام فرعي است، از قبيل شمار ركعات نماز، رجم زناكار، موارد واجب بودن زكات و خمس و ... ظاهر امر نيز مؤيّد اين ادّعاست؛ زيرا در موارد بسياري احكام و مطالب بيان شده از سوي معصوم در قرآن ديده نميشود؛ مانند اين كه: صدقه سبب دفع بلاست، خواب بين طلوعين كراهت دارد، دروغ براي اصلاحگري جايز است، نماز آيات چگونه است، سهو در نماز چه حكمي دارد، شرايط امر به معروف و نهي از منكر چيست و ... اگر براساس ظاهر همين نمونهها بخواهيم حكم كنيم، به طور طبيعي كاركرد تكميلي سنت يك واقعيت است و در نتيجه رابطه سنت با قرآن، در بخشي از معارف دين، از گونة رابطه دو منبع مستقل و درعرض هم خواهد بود. ولي آيا در واقع، سنت مكمّل قرآن است؟ آيا ميتوان پذيرفت كه قرآن، بعضي از نيازهاي فكري و روحي بشر را ندارد و سنت به پاسخگويي آنها ميپردازد؟ جامع بودن قرآن كه در آيات و روايات چندي مطرح گرديده و به گوشهاي از آن پيش از اين اشاره شد، معياربودن قرآن براي تشخيص درستي و نادرستي روايات و بالاخره نوع رابطه روايات از نظر تفسير و تبيين، هر يك از نشانهها و شواهد درخورد درنگي براي نفي هرگونه كامل و تمام كردن قرآن به وسيله سنت است. اين تعبير امام باقر (ع) كه فرمود: «اذا حدئتكم بشيء فالسألوني من كتاب الله ...» بيگمان ناظر به همه مواردي است كه قرآن پاسخگوي آن است. با اين حال، چگونه ميتوان پذيرفت كه سنت دربردارندة مطالبي است كه به گونهاي در قرآن وجود ندارد؟ بلي نهايت سخن اين است كه ما برخي رهآوردهاي سنت را در ظاهر قرآ ن نمييابيم، وي دور نيست كه معصوم به لحاظ احاطه كامل و ژرفي كه نسبت به مفاهيم آيات دارد تمام آنچه را كه ما در ظاهر قرآن نميبينيم، او در بطن آن ميبيند و از آن بهره ميگيرد.
وابستگي قرآن و سنت به يكديگر، پيامدها و آثار بسياري در عرصههاي گوناگون دارد كه در اين جا به چند مورد از آن اشاره ميكنيم. 1. باتوجه به نقش قرآن در اعتبار و جايگاه ديني سنت، از نتايج اين موضوع تعيين و تشخيص اندازة حجت بودن است. وقتي پذيرفتيم كه اساس حجيت و اعتبار سنت، قرآن است بايد بپذيريم كه اعتبار آن تا جايي است كه با قرآن در رويارويي قرار نگيرد. اين سخن دو پيامد در زمينه اصول فقه دارد يكي مسأله نسخ قرآن با سنت است كه به عنوان يك مسأله مورد اختلاف از ديرباز مطرح بوده است. نتيجهاي كه از بحث رابطه قرآن و سنت در اين موضوع ميتوان گفت آن است كه اگر نسخ از مقوله كشف مقصود و بيان مراد واقعي باشد، مانند تخصيص و تقييد، در اين صورت نسخ قرآن با سنت بدون شك جايز است؛ زيرا توضيحي بودن سنت نسبت به قرآن، چيزي جز همين نتيجه را در پي ندارد كه مراد واقعي را آشكار ميسازد. و امّا اگر از اين مقوله نباشد، بلكه به عنوان يك واقعيت جدا در جهت پايان دادن به زمان حكم شرعي تلقي شود، در اين صورت بايد گفت نسخ قرآن با سنت امري پذيرفتني نمينمايد؛ زيرا وابستگي زيربناي سنت به قرآن هرگونه رويارويي آن دو را نفي ميكند. پيامد ديگري كه از بحث يادشده به دست ميآيد، اين است كه در باب ناسازگاري اخبار يكي از ملاكهاي برتري يك خبر بر خبر ديگر، هماهنگي با قرآن معرّفي شده است، ولي بايد دانست كه برتريدهنده بودن قرآن پيش از ديگر مرجحها قرار دارد يا پس از آنها؟ از بحث مطرح شده راجع به نوع رابطه قرآن و سنت، اين نتيجه به دست ميآيد كه هماهنگي با قرآن در مرحلة پيش از هر برتريدهندة ديگري بايد قرار گيرد؛ زيرا نبود چنين سازگاري، پايههاي روايات را به عنوان حكايتگر سنت سست ميكند و ديگر مجالي براي ديگر عناصر و عوامل تعيينكننده باقي نميماند. 2. يكي ديگر از نتيجههاي رابطه بالا، محوربودن قرآن به معناي واقعي كلمه است به گونهاي كه در حوادث واقعه و موضوعات دگرگون شونده زمان ميبايست پايبندي به حكم قرآن را رعايت كرد، هرچند به مقتضاي دگرگوني موضوع، دست از ظاهر يك سنت برداريم. مثالي كه در اين زمينه ميتوان ارائه كرد مسأله شرط بودن وجود امام معصوم در برخي احكام شرعي و يا تعيين نمونههاي مشخص براي بعضي موضوعات قرآني است. باور فراگير در فقه امروز ماه تكيه بر سنت در موارد فوق است امّا اگر به نتايج محوريت قرآن پايبند باشيم ناگزير برعكس بايد عمل كنيم و به زماني بودن سنت ملتزم شويم. 3. از ديرباز اين مسأله مورد بحث بوده است كه تخصيص و تقييد قرآن با سنت جايز است يا خير؟ در صورتي كه ملاك در تخصيص و تقييد نماياندن واقع باشد ناسازگاري با اصل بودن و محوربودن قرآن ندارد. 4. اثر چهارمي كه ميتوان از نوع رابطه قرآن و سنت گرفت تكيه بر قرآن در روش استنباط و تفسير است. مطالعه روي چگونگي بهرهگيري معصومان از قرآن و پيوستگي آيات اخلاقي و اجتماعي با يكديگر در زمينه فقهي نيز، ما را در برابر اين واقعيت قرار ميدهد كه در مقام استنباط، بيش و پيش از آن كه به اصول عمليه عمل كنيم به مفاهيم آيات، حتي در زمينههايي كه به نكتهها و لطايف آيات اخلاقي و اجتماعي و تاريخي پرداخته است، بينديشيم و تلاش ورزيم همان ارتباط تنگاتنگي كه سنت بين آيات قايل است، برقرار سازيم به گونهاي كه مجموع قرآن در زمينه تفسير خود قرآن نيز، الهام بخش مفسّر در يافتن نقاط اشتراك آيات و وجوه تلاقي آنها با يكديگر باشد، همان كاري كه تفسير الميزان تا حدّزيادي به آن پرداخته است. 5. بالاخره يكي از پيامدهاي اين بحث، درك جداييناپذيري قرآن و سنت در تمام زمينههاست. نيازمندي همه سويه و روياروي اين دو منبع ديني در ماهيت و كاركرد، پيش از هر چيزي اين واقعيت را درپي دارد كه بهرهگيري از هر يك، بدون ملاحظه ديگري انحراف از حقّ است. چگونه ميتوان پذيرفت كه دو عنصر ملازم و مكمّل را جداي از يكديگر و بدون درنظر گرفتن ميزان، گستره و چگونگي پيوند و تأثير هر يك بر ديگري، به كاربرد و در عين حال مطمئن بود كه به شناخت واقعيت آن گونه كه هست دست مييابيم. راز همه گوناگوني ديدگاهها در مسائل كلامي و تفسيري و ... و به راه افتادن جنگ هفتاد و دو ملّت در شناخت دين، جداسازي قرآن و سنت از يكديگر و تكيه كردن بر يكي بدون ملاحظه همه جانبه ديگري است. از اين روي، پيامبر اكرم (ص) فرمود: «ما ان تمسّكتم بهما لن تضلّوا ابداً و انّهما لن يفترقا حتّي يردا عليّ الحوض.»
1 . كليني، محمدبن يعقوب، اصول كافي، انتشارات اسوه، 1/200، حديث 2. 2 . همان / 202، حديث 5 3 . همان، حديث 4. 4 . شاطبي، ابواسحاق، الموافقات، بيروت، دارالكتب العلميه، 3 ـ 4/9. 5 . مجلة كيهان انديشه، شماره هيجدهم، / 2. 6 . مكارم، ناصر، تفسير نمونه، 11/364؛ به نقل از نورالثّقلين، 3/75. 7 . صدر، محمّدباقر، بحوث في علم الاصول، 7/333. 8 . طباطبايي، محمّدحسين، الميزان في تفسير القرآن، 3/126. 9 . همان، 3/163. 10 . همان، 5/211.